جای پای کفش های قدیمی

کفش هایت را بتکان. دنیا فرشی بیش نیست.

جای پای کفش های قدیمی

کفش هایت را بتکان. دنیا فرشی بیش نیست.

جای پای کفش های قدیمی


شعر سپیدی تقدیم به رهبر ۱۳ ساله

داستان از اینجایی شروع شد که:

سربند قرمزت

صدام را وحشی کرد

و تو اسباب بازی هایت را بزرگ کردی

تا ،
عقده ی بچگی صدام را
پر کند

ثبت احوال را باید بست وقتی

۱۳ساله ات نامید

و تورا میان چرخ های تانک

۴۰ ساله ات کردند

شاید نام فامیلی هم تاثیر داشت.

ریحانه رهبرآیدی اینستاگرام (همراه با شعر های به روز حقیر)
tasnim.r

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
نویسندگان

قدر

سه شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۴۰ ب.ظ


سلام


طاعات و عباداتتون مورد قبول حق باشه


همین روزا قول میدم به وبلاگ همه ی دوستانی که لطف داشتنو دارن سر بزنم. یه مقدار درگیرم. دعا بفرمایید

و اما چیزی که این چن روزه باش درگیر بودم وشاید برای شما هم پیش اومده باشه . داستان جالبیه


این چند روزه درگیر خودم و دوگانگیا یا حتی سردرگمی های زندگیم بودم. میخواستم دربارش خودم به نتیجه برسم باورش کنم تا بعد بیام بگم تا حالت شعاری نباشه


این چند روز درگیر بودم. که شب قدر برم ؟ نرم؟ راستش یجور زدگی از دین یا همون دلخوری داشتم


چند سال علامت سوالایی ته دلم جمع شده که چرا اینطور شد ؟حکمتش چیه.؟ تو دلم رسوب کرده بود


مثل یجور دلخوری. وفقط هرروز با دلم و عشق ردشون میکردم و فراموششون میکردم. اما واقعا الان به مرحله ای رسیده بودم که میخواستم همه جوره درکش کنم.برام غیر قابل فهم شده بود که برم اشک بریزم، بخوام وتوبه کنم. اما اگر نتیجه ای که چن ساله نمیبینمو باز نگیرم چی؟ اگر هرروزم مثل قبل باشه چی؟ پس کجای زندگیم میخواد خدا خودشو نشون بده؟


حس میکنم و میکردم که خدا فقط حالتی داره که ازم میخواد اینکارو بکنم اونکارو نکنم اما خودش کی میخواد نشون بده که  دوستمه همدممه مایه ی آرامشمه نه اینکه چشمم گریونو دلم از دست بنده هاشو خودش شکسته باشه


هنوزم اینارو نفهمیدمو درک نکردم


اما حس میکنم بازم باید امید داشته باشم

حس میکنم بخاطر پایدار بودنو پوچ نبودنه زندگیمم که شده باید امید داشته باشم


باید تحمل کنم. باید رو بعضی چیزا چشامو ببندم


شاید، خدا هیچ وقت نخواست که منو تو ماورایه طبیعتش حتی با یه خواب وارد حریمه پر رمزو رازش کنه. یا حداقل قلبمو با اینکه جواب سوالامو ندونسم ، ارومش کنه


اما میبینم دارم زندگیمو پوچ میکنم. چون همه ی زندگیم منتهی میشه به خدا. تموم کارام خواسته هام منتهی میشه به خدا. تموم خواسته هامو کمک های زندگیمو فقط انگار عادت دارم که اونه میتونه حل کنه


گاهی باید چشماتو ببندی بغضتو فرو ببری و صبر کنی. خیلی چیزارو نمیفهمی اما چاره ای جز امید صبر و فراموش کردنشون نداری. مگر اینکه معجزه بشه


حلال کنید. همه ی کسانی که میشناسن یا منو نمیشناسن. و خیلی خیلی دعام کنید.

ممنونم

  • ریحانه رهبر

نظرات  (۲)

آرزو میکنم در این شبهای عزیز زیباترینها را از دستان خدا ھدیه بگیرید.
پاسخ:
سلام عزیزم. ممنونمم

سلام دخترم ! ادبیاتتون جالبه ! اینها علامت پویایی ذهنه ! اینکه میفهمی که رازها را نمیفهمی  عالیه ! اینه امید  را حفظ میکنی عالیه ! باید از مرحله موجود عبور کرد ! خداوند کتاب راهنمای بظاهر ساده و به باطن عمیق فرستاده تا ما از حیرت بیرون بیاییم ۰ یادمون نره در پایین ترین عالم ها یعنی طبیعت زندگی میکنیم ۰ روح مهمان تن خاکی است و باید مرتب به عالم بالا آنتن بده که همون راز و نیاز و نمازه 
پاسخ:
سلام پدرجان

بله چند شب پیش همان ایه ای که بتون نشون دادم رو خیلی برام جالب بود

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی