ادامههههه
بله یادمون افتاد چیپسو پفکو کافی میکس نخریدیم. خلاصه اجازه هرو گرفتیمو دویدیم رفتیم بخریم. مغزه بغلیمون نداشت . رفتیم اونوره خیابون. یه چیپسه
سرکه نمیکیو پفک چی توز موتوری با نسکافه خریدیم اومدیم بیرون. بعد دوباره رفتیم اونوره خیابون و راهمونو گرفتیم رفتیم. ( اینو بگم ما تو خیابونه طبرسی
بین کوچه 14 و 16 بودیم) داشتیم میرفتیم که یهو دیدیم رسیدیم به خیابونه بعدیو طبرسی 20 خورده ای. مام به رو خودمون نیاوردیم اشتباه اومدیم. و
واسه اوغات فراغت رفتیم تو مغازه هارو نگا کردیمو جنسارو قیمت کردیم. یهو دیدم گوشیم زنگ میخوره . خانم توکلی بودند. گفتن پس شما کجایین آقا ی
شمس ارا بیرون هتل منتظرن برید تو .مام گفتیم چشم میایم. خلاصه سلانه سلانه رفتیمو دیدیم آقای ناصحی و اقای شمس ارا دم درن. و به ما گفتند شما
کجا بودین؟ مام به رو خودمون نیاوردیم راهو اشتباه رفتیم. و خندیدیم رفتیم تو اتاق.حالا گذشتو شب شدو ما رفتیم حرم. تو راه برگشت اسطوره ترین اتفاق
به وقوع پیوست. که این میره تو مطلب رمز داررررررررررررررر
- ۹۲/۰۶/۱۸
اجی قربونت برم که میذلری تو قسمت رمز دار.
دیگه آبرو و این حرفارو باید به گور ببریم.
فقط چرا یهو از وسط مشهد گفتی.
نوشتی ادامهههههههه
یعنی قبلش چیزی نبود..!؟